بازدید : 58
بازدید : 58
ارزش درون
فردي با هوش که در حال سفر کردن بود، سنگ با ارزشي وقیمتی را از ته يک رودخانه پيدا کرد. روز بعد مسافري را ديد که بسيار گرسنه بود. فرد باهوش سفره اش را باز کرد تا او را در غذاي خود سهيم کند. مسافر گرسنه سنگ با ارزش را ديد و از وي خواست تا سنگ را به او بدهد. او نيز بی درنگ سنگ را به آن مسافر گرسنه داد. مسافر در حالي که به خوشبختي خود ميباليد، آنجا را ترک کرد. او ميدانست که سنگ به حد کافي ارزش دارد، تا او را در طول زندگي تامين کند. اما چند روز بعد بر گشت تا سنگ را به صاحبش باز گرداند. او گفت من خيلي فکر کرده ام و ميدانم که اين سنگ چقدر با ارزش است. اما آن را به شما باز ميگردانم تا شايد چيز بهتري به من هديه بدهي.
به من آن چيزي را بده که در درون توست و تو را قادر ساخته که اين سنگ با ارزش را به من هديه بدهي.